معنی جاناتان دمی
حل جدول
برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی در سال 1991 میلادی
کارگردان فیلم سکوت بره ها
فیلمی از جاناتان دمی
سکوت بره ها
لغت نامه دهخدا
دمی. [دَ] (ص نسبی) منسوب به دم عربی. خونین. (از ناظم الاطباء). و رجوع به دم شود.
دمی. [دُ م َن ْ] (ع اِ) ج ِ دمیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به دمیه شود.
دمی. [دُ می ی] (ع مص) خون آلوده گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
دمی. [دَ م َن ْ] (ع مص) خون آلوده گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خون آلود شدن. (المصادر زوزنی) (دهار).
دمی. [دُ م َی ی] (ع اِ مصغر) مصغر دَم. (آنندراج) (اقرب الموارد). مقدار کمی از خون. (ناظم الاطباء). رجوع به دَم شود.
دمی. [دُ می ی] (ع اِ) ج ِ دم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ دم، به معنی خون. (آنندراج). رجوع به دم شود.
دمی.[دَ می ی] (ع ص نسبی) منسوب به دم است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به دم شود. || دخانی. (یادداشت مؤلف).
دمی. [دَ] (ص نسبی) منسوب به دم، به معنی نفس و جز آن. (یادداشت مؤلف). || (اِ) کته. پلو که آب آن را نکشند و بجوشانند تا آب آن تبخیر شود و برنج بپزد. چلو که آب آن با آبکش نگیرند، و بیشتر غذای مردم ساحل خزر همان است. (یادداشت مؤلف). || دمپخت. دمپختک. رجوع به دمپختک شود. || شطب. سبیل. ثفر. نوعی چپق کوتاه دسته ٔ کوچک سر. (یادداشت مؤلف). نوعی از غلیان و یا چپق. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
دمپخت
گویش مازندرانی
پارچه ای که برای دم کشیدن پلو روی دیگ گذارند، دم آهنگری...
معادل ابجد
560